محمدساممحمدسام، تا این لحظه: 11 سال و 9 ماه و 20 روز سن داره

هدیه ای از طرف خداوند

دوباره می‌خواهیم شروع کنیم برای ثبت خاطرات، این بار من و محمدسام باهم

همه دنيا براي تو

دنيا را برايت عاشقانه مي خواهم تو با شكوه آمدي محمدسام عزيزم با تولدت خدارا بيشتر شناختم و با تمام وجود اورا درآغوش گرفتم تولد تو براي من به رخ كشيدن شكوه و جلال خدا بود و من درك كردم لحظه زيباي پيدايشت را بدان كه همه دنيا را من براي تو ميخواهم روزي هزاران بار از خدا برايت سلامتي خواستارم وهرباري كه در آغوشت ميگيرم و ريه هايم را پراز بوي تو مي كنم از خدا بابت اين هديه اش تشكر ميكنم روزهايي كه دربيمارستان به خاطر زردي بستري بودي تازه فهميدم چقدر به وجودت احتياج دارم تورو خودخواهانه ميخواهم لحظه هاي كودكي ات را با تمام وجودم ميبلعم كاش اين روزهاتمام نشود، همه كارهايت را هزاربار بهخاطر ميسپارم دست خوردن هاي پرسروصدايت، نگاه هاي بيقرارت، خند...
29 شهريور 1391

زيباترين روز خدا

هفته ٣٨ بارداری من بود دوشنبه طبق معمول این اواخر به مطب دکترم رفتم تا ویزیت بشم قرار بود تا این هفته معاینه لگن رو هم انجام بده تو مطب بعلت فشار بالام دکتر برام یک آزمایش اورژانسی دفع پروتئین ادرار برام نوشت و لگن رو معاینه کرد و گفت یک فینگر باز شده و احتمالاً تا موعد اصلی اش خیلی خوب برای زلیمان طبیعی ماده میشه همون روز آزمایش رو دادم و قرارشد یک آزمایش ٢٤ ساعته هم بدم نمیدونم چرا ولی احساس می کردم تا ٥ مرداد حاملگیم نمی کشه وخیلی زودتر از اینها بچه ام بدنیا میاد البته زوددنیا اومدن بچه ام آزوی من بود چون شوهرم ٤ مرداد میرفت مسافرت و تا آخر مرداد برنمی گشت و مسلماً زایمان اون هم طبیعی که من می خواستم در نبود شوهر از نظر احساسی خیلی بهم آسی...
29 شهريور 1391
1